نماینده تهران همانطور که درباره حاشیههای نزدیک دولت بسیار زودتر از دیگر اصولگرایان هشدار داد، امروز هم به صراحت درباره جبهه پایداری سخن میگوید.

محمود عزیزی: نماینده منتقد دولت پیش بینی های خود را درباره این تشکل تازه تاسیس این چنین بیان می کند: « معتقدم جبهه پایداری یک جریان فرصتطلب است و انقلابیون راستین باید در تضعیف آن بکوشند. من عاقبت خوبی را برای آن پیشبینی نمیکنم مگر اینکه افکار و رفتار خود را عوض کنند».
جبهه پایداری که از ابتدای شکل گیری به تعبیر اسدالله بادامچیان «خود را دست بالا گرفته بودند» حالا بعد از آنکه مذاکراتشان با کمیته وحدت اصولگرایان به نتیجه نرسیده، ظاهرا تصمیم های دیگری دارند. تلاش این تشکل سیاسی که برخی آن را همان رایحه خوش خدمت با فضایی تازه می دانند درباره عدم حضور نمایندگان رئیس مجلس و شهردار تهران هم با ناکامی مواجه شده تا آیت الله مهدوی کنی از اتمام حجت با آنان سخن بگوید.
مطهری هم در این زمینه توپ را به زمین آنها انداخته و با طرح این سوال که «باید از آنها پرسد مرجع تشخیص این امور که مثلاً خواص مردود چه کسانی هستند کیست؟»، افزوده است: شما میگویید امثال لاریجانی و قالیبافاند، ما میگوییم خود شما هستید».
***
آقای مطهری! جبهه پایداری از جمله تشکل های جدید التاسیس در فضای اصولگرایی است که برخی اصولگرایان آن را همان رایحه خوش خدمت می دانند . تحلیل شما از تشکیل جبهه پایداری چیست؟
تشکیل این جبهه ضرورتی نداشت و موجب تفرقه در بین اصولگرایان خواهد بود. ریشه شکلگیری این جبهه را بیشتر هواهای نفسانی میدانم تا مبانی فکری؛ یعنی بیشتر، بغض با آقای هاشمی و لاریجانی و قالیباف و ... محرک این افراد برای تشکیل این جبهه بوده و کمتر به فکر حفظ انقلاب از آسیبها هستند. این یک امر طبیعی است چون اکثر موسسان آن زحمتی برای انقلاب نکشیدهاند و در اثر اتفاقاتی جای انقلابیون راستین را گرفتهاند.
من احساس میکنم حادثهای شبیه آنچه که در مشروطه رخ داد در حال رخ دادن است، یعنی فرصت طلبهایی می آیند و انقلابیون اولیه را کنار میزنند و مسیر انقلاب را تغییر میدهند. البته وجود آقای لنکرانی در میان آنها یک وصله ناجور است. حیف ایشان است که در کنار آن افراد قرار گیرد و پیشبینی میکنم که ایشان جدا میشود.
این جبهه چه گروهی از جامعه را نمایندگی میکند؟
اینها قبل از آنکه گروهی از جامعه را نمایندگی کنند، نمایندگی آقای احمدینژاد و آقای مشائی را به عهده دارند و این که میگویند ما آقای احمدینژاد را قبول داریم اما مشایی را قبول نداریم، یک تناقض است. چون آقای احمدینژاد بارها گفته است که من افکار مشایی را قبول دارم و مشائی فردی زلال است. بنابراین این دو از هم تفکیک ناپذیرند و در واقع یک روح در دو بدناند. در واقع جبهه پایداری ابزار دست احمدینژاد و مشائی قرار گرفته است.
اما اینکه نمایندگی چه گروهی از جامعه را دارند؛ خودشان ادعا میکنند که نمایندگی قشر حزبالهی را دارند، ولی این فقط یک ادعاست، بخش عظیمی از حزباللهیها از جمله سپاه و بسیج به خاطر سکوت اعضای جبهه پایداری در سالهای گذشته در مقابل انحرافات فرهنگی دولت و تز مکتب ایران و حمایت متعصبانه آنها از دولت، این جبهه را قبول ندارند. به نظر من اساسا جبهه پایداری به خاطر آن سکوتها و حمایتها از عوامل مؤثر شکلگیری جریان موسوم به انحرافی بوده است. زمانی که بنده فریاد میزدم که این دولت از نظر فرهنگی لیبرال است، یا خطر تز مکتب ایران را گوشزد میکردم، این افراد در مجلس و غیر مجلس به من حمله میکردند و انحرافات فرهنگی دولت را قبول نداشتند و مسئله مکتب ایران را هم یک مسئله فرعی و غیرقابل طرح میدانستند. در واقع جریان انحرافی محصول عملکرد موسسین جبهه پایداری است.
گفتید جبهه پایداری دچار تناقض است، میتوانید بیشتر توضیح دهید.
اینها در واقع رئیسجمهور را قبول دارند و تنها انتقادی که به او دارند این است که یازده روز در مقابل حکم رهبری خانهنشین شد. اگر این یازده روز نبود، هیچ انتقادی به آقای احمدینژاد نداشتند، یعنی همه سیاستهای فرهنگی و حرفهای او درباره مکتب ایران و غیره و همه قانونگریزیهای او و مفاسد اقتصادی درون دولت را قبول دارند. فقط چون چند روز در مقابل ولایت ایستاده است آدم بدی است، آن هم برخی از آنها توجیه میکنند که آن خانهنشینی در اثر خستگی و بیماری بوده است. بنابراین افکار و رفتار آقای احمدینژاد را دربست قبول دارند و از آن طرف میگویند آقای مشایی و جریان انحرافی را قبول نداریم، در حالی که آقای احمدینژاد و آقای مشایی از هم جداییناپذیرند. این یک تناقض است که جبهه پایداری باید در ابتدای راهش آن را حل کند.
البته این دوستان در بیاینه های رسمی خود معیارهایی را مطرح کردهاند مانند مرزبندی با جریان فتنه، خواص مردود، جریان انحرافی و اطاعت از ولی فقیه. خودشان هم معتقدند اینکه آنها را منتسب به مشایی می کنند یک توطئه است.
اکثر این معیارها بر خود اینها صادق نیست. مثلاً اینها مرزبندی درستی با جریان انحرافی نداشتهاند و عرض کردم از عوامل شکلگیری این جریان بودهاند، فقط از زمان خانهنشینی احمدینژاد اصطلاح« جرین انحرافی» را باب کردند. در اطاعت از ولی فقیه هم نمره خوبی نمیگیرند. زمانی که رهبر انقلاب از حادثه کهریزک به «جنایت» تعبیر کردند و یا گفتند حادثه کوی دانشگاه دل انسان را خون میکند، اینها با هرگونه تلاش مجلس برای تهیه گزارش از این حوادث مخالفت کردند. یا زمانی که ایشان در مراسم 14 خرداد سال گذشته بر آزادیبیان تاکید کردند، اینها از کنار آن گذشتند.
بهطور کلی بیشتر در مواردی که با تمایلات آنها سازگار است تابع ولایت فقیهاند. اما مرزبندی با خواص مردود در فتنه هم درباره اینها صدق نمیکند. به نظر من خود اینها از خواص مردودند زیرا با ندیدن عیوب و اشکالات طرف خودی مانند مناظرات انتخاباتی و حوادثی مانند کهریزک و کوی دانشگاه و پخش اتهامات افراد قبل از اثبات آنها از تلویزیون و برخی تندرویها در مقابله با بحران اخیر باعث تشدید این بحران شدند و از طرف دیگر به علت ادعای تبعیت از ولیفقیه و نادیده گرفتن دستوراتی از ایشان که با روحیه آنها سازگار نبود، به جایگاه ولایت فقیه نیز آسیب رساندند. در مجموع اینها را از خواص مردود میدانم. بنابراین معیارهای خودشان هم بر آنها صدق نمیکند. علاوه بر اینکه اساسا باید از آنها پرسد مرجع تشخیص این امور که مثلاً خواص مردود چه کسانی هستند کیست؟ شما میگویید امثال لاریجانی و قالیبافاند، ما میگوییم خود شما هستید.
در واقع موسسین جبهه پایداری باید از عملکرد خود شرمنده باشند و از مردم عذرخواهی کنند اما میبینید که میگویند اصولگرای واقعی و خالص ما هستیم و بقیه منحرفاند و رفتاری شبیه رفتار خوارج دارند که میگفتند ما مسلمان واقعی هستیم و علی کافر است.
این است که من معتقدم جبهه پایداری یک جریان فرصتطلب است و انقلابیون راستین باید در تضعیف آن بکوشند و من عاقبت خوبی را برای آن پیشبینی نمیکنم مگر اینکه افکار و رفتار خود را عوض کنند.
ریشه این پدیده چیست؟
عرض کردم، ریشه آن یکی هواهای نفسانی و قدرت پرستی است و دیگر افکار غلط. مثلاً برداشت اینها از ولایت فقیه یک برداشت کاملاً غلط به معنی تعطیل عقل است. یا اینکه اعتقاد درستی به آزادی بیان ندارند. البته این نکته را هم باید گفت که حساسیت آنها درباره مسائل فرهنگی و شرعی خوب است.