خبرگزاری آزادنگار

آزادی رایگان نیست

خبرگزاری آزادنگار

آزادی رایگان نیست

مصاحبه با قاتل بی رحم بر روی پل هوایی

 ساعت 14:30 روز 15 تیرماه سال جاری در تماس مردمی، مأموران کلانتری 145 ونک به پل مدیریت اعزام شدند که در آن دختر جوانی به نام «مهسا» از سوی هم‌دانشگاهی‌اش به نام «کوشا» با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.  

ماموران عامل قتل فجیع را که از سوی مردم دستگیر شده بود، تحویل گرفتند و پس از بررسی‌های تخصصی میدانی و انتقال جسد به پزشکی‌قانونی، بازپرس رسولی دستور داد تا تیمی از اداره 10 پلیس آگاهی به تحقیقات ویژه دست بزنند.

کارآگاهان جنایی پی‌بردند «مهسا» به همراه یکی از هم‌دانشگاهی‌هایش به نام «مرضیه» دقایقی پیش از جنایت دانشگاه را ترک کرده بودند که روی پل مدیریت به صورت ناگهانی مورد هجوم جوانی که صورتش را پوشانده بود، قرار گرفتند. مرضیه که خود نیز با ضربات چاقو از ناحیه 2 دست مجروح است، وقتی کارآگاهان به بیمارستان رفتند، گفت: بعد از اینکه از دانشگاه خارج شدیم روی پل مدیریت منتظر خودرو بودیم که ناگهان یک مرد که صورتش را با پارچه پوشانده بود به طرف «مهسا» حمله کرد. من به کمکش رفتم که این پسر مهاجم با چاقو به طرف من آمد و چند ضربه به هر 2 دستم زد و مرا به سمت عقب پرت کرد و من به زمین افتادم. سپس به سمت «مهسا» رفت و ضرباتی را به وی زد، او را به زمین انداخت و روی شکمش نشست و به صورت وحشیانه و پی در پی با چاقو به پهلو و شکمش می‌زد. آنقدر زد تا ناله‌های «‌مهسا‌» خاموش شد. بعد از روی او بلند شد و فرار کرد که چند قدم آن طرف‌تر توسط مردم دستگیر شد.

کارآگاهان که نشانه‌هایی از شاهدان جنایت داشتند به تحقیق از آنان دست زدند، یکی از شاهدان حادثه گفت: منتظر خودرو بودم که دیدم یک پسر با 2 دختر درگیر شده است. به سمت آنها حرکت کردم. اول فکر نمی‌کردم موضوع این قدر جدی است. امّا تا به خودمان بیاییم دیدیم پسر مهاجم با ضربات چاقو دختر را کشت. بلافاصله به همراه چند رهگذر دیگر به کمک آنها رفتیم. پسر جوان که قصد فرار داشت با دخالت مردم در این درگیری با چاقو به ما حمله‌ور شد و در حالی که قصد داشت با موتورش فرار کند با حمله مردم خشمگین مواجه شد. کتک زیادی خورد و سپس تصمیم گرفت خودزنی کند که ما او را دستگیر کردیم و بعد تحویل پلیس دادیم.

با انتقال «کوشا» از بیمارستان به پلیس آگاهی، وی به قتل «مهسا» اعتراف کرد و گفت: اهل یکی از استان‌های غرب کشور، دانشجوی سال چهارم دانشگاه علامه طباطبایی و ساکن کرج هستم. نزدیک به 4 سال است که به «مهسا» علاقه پیدا کرده‌ بود، اما او همیشه به من بی‌محلی می‌کرد و اغلب مرا مسخره می‌کرد که کم‌کم کینه بدی از او به دل گرفتم. تا اینکه چند روز پیش از حادثه تصمیم گرفتم تا او را به قتل برسانم و انتقامم را از او بگیرم. در آن روز بعد از اینکه «مهسا» به اتفاق همکلاسی‌اش از دانشگاه خارج شد، با موتور آنها را تعقیب کردم. برای اینکه شناسایی نشوم صورتم را با پارچه پوشاندم. روی پل مدیریت به آنها حمله کردم و بعد از درگیری می‌خواستم فرار کنم که با دخالت مردم دستگیر شدم.

گفت‌وگو با کوشا متهم به قتل

چند سال داری؟

22 ساله‌ام و از 4 سال پیش به تهران آمده‌ام.

من اهل کرمانشاه هستم، 4 سال پیش در رشته ادبیات فارسی دانشگاه طباطبایی تهران قبول شدم و از شهرمان به اینجا آمدم.

خانه‌ات کجاست؟

کرج؛ در یک خانه مجردی زندگی می‌کنم.

با مهسا دوست بودی؟

اصلا، اولین بار که او را دیدم ازش خوشم آمد. هربار جلو رفتم قاطعانه «نه» گفت و صددرصد مرا طرد کرد.

یعنی هیچ‌گاه به تو ابراز علاقه نکرد؟

هیچ‌گاه و این یک آرزو بود که تا بالای طناب دار با خودم همراه خواهم داشت.

چرا اینقدر سماجت؟ مگر نمی‌توانستی دختر دیگری را انتخاب کنی؟

مهسا همه وجودم را تسخیر کرده بود. 2 سال پیش بود که فهمیدم او دختری نیست که همسرم شود اما «نه» گفتن او برایم کابوس شده بود و کینه به دل داشتم.

در این مدت دختر دیگری را مدنظر قرار ندادی؟

ببینید وضع خانوادگی من طوری است که شاید به هر دختری که حتی از لحاظ قیافه و کلاس بالاتر از مهسا بود، پیشنهاد می‌دادم جواب مثبت می‌گرفتم اما من به مهسا علاقه‌مند بودم.

ویژگی خاصی داشت؟

هیچ ویژگی ممتازی نداشت اما وقتی کسی عاشق می‌شود نمی‌بیند که طرف مقابل چه ویژگی‌ای دارد یا ایرادی ندارد و... همه فکر و ذهنم متعلق به مهسا بود.

«مهسا»‌را با چه کسی دیده بودی که او را کشتی؟

این دختر بسیار پاک بود و با هیچ‌‌کس او را ندیدم اما تحمل شنیدن جواب «نه» را نداشتم.

خودت خواهر داری؟

بله، 4 سال از من بزرگ‌تر است. یک برادر هم دارم.

اگر خواهرت در شرایط «مهسا» بود آیا حق انتخاب داشت؟

بله، حق انتخاب را من رد نمی‌کنم.

پس چرا او را کشتی؟

گفتم که ذهنم آرام نمی‌گرفت و احساس می‌کردم به عشق پاکم بی‌اعتنایی شده است.

گفتی شرایط خانوادگی‌ات ایده‌آل بود؟!

بله، پدر و مادرم تحصیلکرده‌اند، پدرم فوق‌لیسانس و بازنشسته دانشگاه است؛ مادرم نیز بازنشسته است، خانواده‌‌ای آرام داریم که من آن را به آشوب کشاندم.

از کی تصمیم به قتل گرفتی؟

مدت‌ها می‌شد که می‌خواستم به مهسا لطمه بزنم، به‌خاطر همین موتوری امانت گرفتم تا نقشه‌ام را انجام دهم، صبح در دانشگاه باز سراغ «مرضیه» رفتم و خواستم «مهسا» را راضی کند که با من ازدواج کند اما انگار به «مهسا» حرفی نزده بود. بعدازظهر که شد دنبالشان رفتم و چیزی شد که نباید می‌شد!

با این سنگدلی؟

دست خودم نبود، می‌خواستم زود فرار کنم.

اگر فرار می‌کردی؟

چون چهره‌ام را پوشانده بودم مطمئنا کسی متوجه نمی‌شد فردا سر کلاس می‌رفتم و بعد هم در مراسم عزاداری‌اش خیلی گریه می‌کردم

.

فکر می‌کنی«مهسا» تا آخرین لحظه عمرش تو را شناخت؟!

او چهره‌ام را ندید و مطمئنا نمی‌دانست قاتل کیست و چرا کشته شده، خیلی ناراحتم.

می‌دانی فیلم قتل تو در اینترنت و تلویزیون پخش شده؟

شنیده‌ام، خیلی ناراحتم؛ هم برای خانواده مهسا و هم برای خانواده خودم.

نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

باید این پسره وحشیه زنجیره ای رو باید تیکه تیکه کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد